نفست چقدر شبیه
مردمک چشمم
دودو … می زند
ترسیده ای ؟
خسته ای شبیه خودم؟
و هراسان شبیه ثانیه ها
سنگین مثل دقیقه ها
وساعتها را…
راستی قولهایت را به چه قیمت به عبور زمان فروخته ای؟
من هنوز کنار رد پای گذشته ایستاده ام
خودم را به خواب نبودنت می زنم
چشمهایم چقدر چرت می زنند
میان لالائی حقیقت
کجای این نبودنها
به بودنم می خندی

نظرات شما عزیزان:
negar 
ساعت6:38---22 شهريور 1390
لالا لالا دلم در خواب نازه
دیگه چیزی ندارم که ببازه
بخواب آروم نه اینکه وقت خوابه
بخواب ای دل که بیداری عذابه
|