شب تاب

شبپره های مخفی ذهن,بالهای استواردر می آورند و در آسمان غروب پر می کشند و میروند

وقتی کسی حالش بده

 

وقتی کسی حالش بده بهش نگیدای بابا اینم می گذره ،

نگید درست می شه،

نخواهید با جوک های مسخره بخندونیدش نمی خواد بخنده. خنده اش نمیاد غصه داره.

می فهمین؟

غصه. براش از فلسفه ی زندگی حرف نزنین.

از انرژی مثبت و مثبت باش و به چیزهایی که داری فکر کن حرف نزنید.

حتی سعی نکنین نشون بدین که حالتون از اون بدتره.

از تجربیات بدتر خودتون یا اطرافیانتون نگین.
 

وقتی کسی ناراحته اصلا این شما نیستین که باید حرف بزنین.

شما در حقیقت باید حرف نزنید. باید دستش رو بگیرید.

بغلش کنید. تو چشم هاش نگاه کنید.

براش چایی بریزید. براش یک چیزی که دوست داره بریزید یا بپزید. بذارید جلوش. بعد حرف نزنید.

بذارید اون حرف بزنه و شما گوش کنید. هی فکر نکنید باید نظریه صادر کنید و نصیحت کنید.

فکر نکنید اگه حرف نزنید خیلی اتفاق بدی می افته. شما جای اون آدم نیستید.

شما زندگی اون آدم رو از وقتی به دنیا اومده زندگی نکردید.پس نظریه ها و حرف هاتون به درد خودتون می خوره.
 

بله. دستش رو بگیرید. بغلش کنید. سکوت کنید. .

اگه دلش خواست خودش حرف می زنه
 

حتی اصرار نکنید که باهاتون حرف بزنه.

فقط بهش انقدر فرصت بدین تا حرف بزنه

 

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

معرفی کتاب

 

 
شهيد مدق عاشق آسمان بود و بیشتر وقت ها نمازش را در پشت بام خانه می خواند. همیشه می گفت: "آنقدر عاشق پروردگار هستم که نمی خواهم به این راحتی شهید شوم"

فرشته ملکی متولد سوم فروردین ماه سال 1342 در تهران است. او در جريان مبارازت انقلابي سال 57 با شهید مدق آشنا شد و يك سال بعد به عقد ازدواج او درآمد.
ثمره این زندگی مشترک خاطره انگيز و عاشقانه دو فرزند به نامهای "علی" و "هدی" ست.

آشنايي با منوچهر:

اولین دیدار ما روز 13 آبان 57 در تظاهرات دانشگاه تهران بود. به همراه دوستانم برای پخش اعلامیه رفته بودم که درگیری مردم و دانشجويان با ساواك شروع شد.
در آن ميان یک لحظه دیدم یک نفر دست مرا گرفت و كشید و با صدای بلند گفت: "خودت را بكش بالا "
از ترس، سوار موتور آن جوان شدم. "او منوچهر بود".
بعدها فهمیدم او پسر همسایه ماست. تا آن روز ندیده بودمش. بعد از آن چندین بار دیگر هم منوچهر را در تظاهرات ها دیدم.

بعد از چند بار ملاقات كوتاه و ايجاد حس مشترك ميان هر دويمان، اولين جلسه خواستگاري صورت گرفت و منوچهر شرايطش را برايم گفت:
او گفت كه؛‌
اگر قرار باشد اين انقلاب به من نياز داشته باشد و من به شما، من مي‌روم نياز انقلاب و كشورم را ادا كنم، بعد احساس خودم را. ولي به شما يك تعلق خاطر دارم».

بايد خوب فكر مي كردم ؛ منوچهر تا دوم دبيرستان درس خوانده بود و رفته بود سركار. مكانيك بود و خانواده‌ي متوسطي داشت.
خانواده ام مخالفت مي كردند. اما من انتخابش كرده بودم. منوچهر صبور بود، بي‌قرار كه مي‌شد، من هم بي‌طاقت مي‌شدم.
چند ماه به انتظار گذشت، منوچهر كه حالا پاسدار شده بود براي خودش برنامه هايي داشت. گفت: بايد به كردستان بروم.
بالاخره موافقت پدر را گرفتيم . نيمه‌ شعبان سال 58 آغاز زندگي مشترك ما شد.


فرشته ملکی فصل جديد از زندگي خود را با شهيد مدق آغاز كرد.
مي گويد: يك ماه تمام را در شمال كشور به ماه عسل گذردانديم. تازه آمده بوديم سر زندگي مان، كه جنگ شروع شد.
شش ماه رفت و خبری از آمدنش نشد. دوری از منوچهر برایم سخت بود. به همراه او به جنوب کشور رفتم و تا آخر جنگ آنجا ماندیم.
در جنوب ما در یک اتاق کوچک زندگی می کردیم. منوچهر چند ماه یکبار می آمد و سری به من می زد و دوباره می رفت.
شايد شش ماه اول بعد ازدواجمان كه منوچهر رفت جبهه، برايم راحت‌تر گذشت. ولي از سال شصت و شش ديگر طاقت نداشتم. هر روز كه مي‌گذشت به همسرم وابسته‌تر مي‌شدم. دلم مي‌خواست هر روز جمع باشد و بماند پيشمان.
سال 60 علی به دنیا آمد. خیلی خوشحال بود.هدی هم سال 65 به دنیا آمد. منوچهر عاشق بچه ها بود.

منوچهر در عمليات كربلاي شيميايي شد. تنش تاول مي‌زد و از چشم‌هاش آب مي‌آمد.

بعد از جنگ

منوچهر سال شصت و هفت مسئول پادگان بلال كرج شد. گاهي براي پاكسازي و مرزداري مي‌رفت منطقه. هر بار كه مي‌آمد، لاغرتر و ضعيف تر شده بود.
نمي‌توانست غذا بخورد. مي‌گفت «دل و روده‌م را مي‌سوزاند. همه‌ي غذاها به نظرش تند بود. هنوز نمي‌دانستيم شيميايي چيست و چه عوارضي دارد. دكترها هم تشخيص نمي‌دادند. هر دفعه مي‌برديمش بيمارستان، يك سرم مي‌زدند، دو روز استراحت مي‌داند و مي‌آمديم خانه.

سال 69 مصدوميتش شدیدتر شد. عملی روی منوچهر انجام دادند تا ترکش ها ی سمی را از بدنش خارج کنند از همان موقع شیمی درمانی هم شروع شد.
روزها به سختي می گذشت و منوچهر حالش رورز به روز بدتر می شد به طوری که تا شش ماه نتوانست حرکت کند بعد از آن هم با عصا راه می رفت. مدتی بیناییش را از دست داد و بعد از استفاده از آمپول های زیاد تا حدودی بهبود یافت.
بدنش پر از تاول بود طوری که نمی توانست بخوابد. ریه سمت چپش را هم از دست داد و نیمی از روده اش را هم برداشتند.
سردردهاي شديد گرفت. از درد خود دماغ مي‌شد و از گوشش خون مي‌زد.
منوچهر كار خودش را مي‌كرد. اما گاهي كاسه‌ صبرش لب ريز مي‌شد. حتی استعفا داد، كه قبول نكردند. سال شصت و نه، چهار ماه رفت منطقه. آن قدر حالش خراب شد كه خون بالا مي‌آورد. با آمبولانس آوردندش تهران و بيمارستان بستري شد.
تا سال هفتاد و نه نفس عميق كه مي‌كشيد، مي‌گفت «بوي گوشت سوخته را از دلم حس مي‌كنم».


منوچهر با خدا معامله كرد و حاضر نشد مفت ببازد

منوچهر بسیار صبور و مهربان بود. با تمام دردی که داشت هیچ وقت اعتراض نمی کرد. "سوره یاسین" و "الرحمن" و "زیارت عاشورا" را خیلی دوست داشت.
عاشق آسمان بود و بیشتر وقت ها نمازش را در پشت بام خانه می خواند. همیشه می گفت: " من آنقدر عاشق پروردگار هستم که نمی خواهم به این راحتی شهید شوم"

سال 79 سال سخت و بدی بود چرا که منوچهر دیگر نمی توانست درد را تحمل کند و می گفت:" از خدا خواستم سخت شهید شوم ولی دیگر روحم نمی تواند این دنیا را تحمل کند"
شب آخر در بیمارستان پزشکان گفتند که دیگر امیدی به زنده ماندن منوچهر نیست.
تا صبح کنار منوچهر نشستم و هر دو گریه می کردیم.
صبح حالش بد شد و خونريزي زيادي داشت. دست کشید روی خون و به صورتش زد گفتم: منوچهر! چرا این کار را می کنی؟ گفت: "خون شهید است"
از من خواست تا برایش لیوان آبی بیاورم وقتی آوردم روی سرش ریخت و گفت: من غسل شهادت دادم و شروع کرد به نماز خواندن حال عجیبی داشت.
بعد از نماز دستهايم را گرفت و گفت: این دستها زحمت زیادی برای من کشیده اند چند بار تکرار کرد. من هم گریه می کردم و نمی توانستم جوابش را بدهم.
منوچهر همیشه می گفت: نمی خواهم روی تخت بیمارستان شهید شوم.
وقتی پرستار ملافه های تختش را عوض می کرد من و علی او را از تخت بلند کردیم منوچهر دست من را گرفت و یک نگاه به علی و من کرد و چشمانش را بست.

او در آغوش من و پسرم شهید شد.

و خدا صدای منوچهر را شنید و او را در 2 آذر ماه سال 79 از ما گرفت.
منوچهر از جانش برای من و بچه ها گذشت. بچه ها هم قدردان زحمات پدر بودند.
علی همیشه می گفت: اگر ما در این دنیا خطا زیاد داشته باشیم حداقل از این بابت خیالمان راحت است که شرمنده پدر نبودیم.
همه ما این زندگی را مدیون افرادی همچون شهيد منوچهر هستیم.
هنوز هم ما احساس می کنیم منوچهر در کنار ماست و ما را می بیند. من و بچه ها حضور او را در همه جا احساس می کنیم.

 آدرس سایتی که خلاصه کتاب رو برداشتم:

www.chemical-victims.com

كتاب زندگي شهيد شيمياي «منوچهر مدق» با نام اینک شوکران1   از انتشارات روايت فتح

 جزء پرفروش‌ترين كتاب‌ ها بود‌.

توصیه میکنم حتما بخونید واقعا زیباست

این کتاب از زبان همسر شهید هست

 

عنوان: اینک شوکران 1: منوچهر مدق به روایت همسر شهید

تاریخ اولین چاپ: 1382

تاریخ آخرين چاپ: 1389

تعداد صفحات: 88

قیمت(ریال): 13000

 

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

پـَـ نــه پـَــــــ !!!

 

 


يارو عکسمو ديده ميگه:اااا دماغ خودته اين؟
پـَـَــــ نــه پـَـَــــ دماغ اجدادمه که بيني به بيني، نسل به نسل منتقل شده الان رسيده به من!!!!


با دوستم رفتيم تو يه مغازه ي شلوغ که عسل طبيعي ميفروشه؛ نوبت ما که ميشه طرف ميگه:شمام عسل ميخواين!؟ ، پـَـَـــ نــه پـَـَـــ دوتا زنبوريم اومديم استخدام شيم


تو بهشت زهرا دنبال قبر یکی می گشتیم. یه ادم خوشحال اومده داره با ما رو سنگ قبرا رو می خونه. بعد میگه دنبال قبر کسی می گردین؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ دستیار عزرائیلم اومدم ببینم کسی زود تر از موقع نمرده باشه


زنگِ خونه رو میزنم مامانم میپرسه میخای‌ بیایی تو ؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ می‌خوام ببینم اف ف سالمه یا نه



ماشینم بنزین تموم کرد وسط جاده, واستادم دم جاده یکی 2 لیتر بنزین از ماشینش بهم بده که فقط خودمو برسونم به یه پمپ بنزینی, یکی زد بقل گفت آقا بنزین برای ماشینت می خوای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام باهاش خودمو آتیش بزنم


رفتیم پایگاه انتقال خون میگه شمام اومدین خون بدین؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ ما پشه ایم اومدیم مهمونی...!!! 


خونمون رو عوض کردیم به بابام میگم کی واسه خونه خط میگیری؟
میگه خط تلفن؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ خط نستعلیق روزی دوبار هم از روش بنویسیم


تو این گرما که سگ تب میکنه رفتم سوپر مارکت میگم یه ایستک بدید یارو میگه خنک باشه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ گرم بده میریزم تو نعلبکی خنک بشه!



بعد از چهار ساعت از کنکور تو هوا 40 درجه اومدم خونه خواهرم میگه خسته ای؟اگه نیستی منو ببر یه جایی میخوام خرید کنم.
پـَـَـ نــه پـَـَــــ نه خسته نیستم تو جلسه کنکور لحاف دشک انداخته بودم داشتم قلیون میکشیدم



کارت سوخت ماشینو برداشتم دارم میرم بابام میگه میری بنزین بزنی؟؟؟ . . .پـَـَـ نــه پـَـَــــ میرم آب هویچ بریزم تو باکش نور چراغاش زیاد شه



یارو تو مترو داره چراغ قوه میفروشه، صداش کردم اومده میگه چراغ قوه میخوای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه لقمه میرزاقاسمی آوردم واسه ناهارم تنهایی نمی چسبید گفتن بیای باهم بخوریم


داداشم گفت چرا بال بال میزنی؟چیزی پرید تو گلوت؟گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ دارم خودم رو آماده پروار میکنم



تو آشپزخونه استکان و قندون از دستم افتاد شکست با صدای خفن.مامان اومده میگه چیزی شکوندی؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ شیشه ی نازک تنهایی دلم بود منتها صداش رو گذاشتم رو اکو حال کنین


بنده خدا چاقو خورده در حد بنز داره ازش خون میره بردیمش اورژانس پرستار میگه اوردین بستری کنین؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اوردیم خون بده بریم


کله صبحی رفیقم میخواست بیاد درس بخونیم بهش زنگ زدم گفتم دوتا نونم بگیر بیار
گفت واسه صبونه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ واسه ذخیره سازی تو روزای سخت زمستون


خواهرم از بیرون میاد خونه..میبینه پشت سیستمم...میگه کامپیوتر روشن کردی؟؟؟پـَـَـ نــه پـَـَــــ دکتر گفته بشین جلوی مانیتور خاموش زل بزن بهش واسه چشات خوبه...!


ميري مسجد وضو بگيري تا نماز بخوني ميبيني يه آقايي ميرسه ميگه پسر جان وضو ميگيري ميگي پـَـَـ نــه پـَـَــــ ميخوام قزل الا صيد كنم


نون بربری خریدم همسایمون منو دیده میگه نون بربریه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ ماشین جدیدمه طرح بربری تولید شده



در پارکینگ و باز کردم برم تو یارو اومده جلوش پارک کرده میگه می خوای بری تو؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ درو باز کردم هوای کوچه عوض شه


تو هواپیما نشستم دارم دعا می خونم بغل دستیم می گه دعا می کنی سالم برسی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ دوست دارم صحنه سقوط هواپیما رو از نزدیک ببینم دعا می کنم سقوط کنیم


از بالا در دارم میام تو خونه بابام از راه رسید میگه باز تو کلید یادت رفت؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ دارم آمادگی جسمانیمو تست میکنم امشب میخوایم بریم سرقت!!!


یکی‌ زنگ زده میگه شما فرشادین میگم نه میگه پس اشتباه گرفتم؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ من فرشادم صدای تورو شنیدم الزایمرگرفتم یادم نیست !!!

تا کمر رفتم تو موتور ماشینم که ببینم چه مرگشه ، رفیقم اومده میگه
داری تعمیرش میکنی ؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ دارم با گِیج روغن درد و دل میکنم !!


با دوستم رفتیم دکتر واسه عمل بینیش دکتر میگه میخوای بینیتو کوچیک کنی؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدیم بکوبیمش 3 طبقه بسازی!!!


کامپیوترم یه ویروس گرفته بود رفتم کلی پول آنتی ویروس اورجینال دادم بعد سه ساعت اسکن ویروسه رو پیدا کرده پیغام داده:
آیا مطمئن هستید که می خواهید این ویروس را حذف کنید؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام ازش نگهداری کنم بزرگ بشه، بشه عصای دستم نور چشام

 

 

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نیمه شعبان

 

 

ای دل شیدای ما، گرم تمنّای تو

کی شود آخر عیان طلعت زیبای تو

گر چه نهانی ز چشم، دل نبود ناامید

می رسد آخر به هم چشم من و پای تو

نیمه ی شعبان بود روز امید بشر

شادی امروز ما نهضت فردای تو

 

 

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

مطلب ارسالی ازmahdieh

 

 دوستت دارم بی آنکه مرا دوست داشته باشی دوستت دارم

حتی اگر از چشمان خیسم بخندی و بی خیال این باشی که

دلم شکسته است... دوستت دارم حتی اگر دلت سنگ باشد ،

حتی اگر هیچ احساسی بر من نداشته باشی با اینکه میدانم

در دلت یک دنیا محبت است و احساست ، مثل آب پاک و زلال

است... عزیزم باور کن به تو نیاز دارم ، منی که قلبی ویرانه

دارم ودلی سوخته ، منی که ساحل دریای دلم طوفانی است و ......

در ادامه مطلب بخوانید

 


ادامه مطلب
نویسنده: ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

سکوت و انتظار و بغض و بارون

نه عطری نه نه نگاهی نه ی لبخند

چه طور عادت کنم به دوری از تو

مگه میشه که از عشق تو دل کند

نگو تقدیر برگرد

دلت میگیره برگرد

وجود عاشق من واست میمیره برگرد

بغل کن اضطراب لحظه هامو

بغل کن بی تو آرامش ندارم

نمیدونی چه ترسی داره دوریت

نمیدونی چه سخته روزگارم

من از بس که دلم تنگه بریدم

ی عالم درد سنگینه تو سینم

من اینجا تا دلت بخواد تنهاست

من اینجا تا دلت بخواد غمگینم

 

 

 

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

کاشکی بودی

 

یادم اون دم آخر با چشام بهت میگفتم

میری من تا همیشه یاده این لحظه میوفتم

باورم نمیشد هرگز که جدایی در کمین

مرگ من با رفتن تو راه حل آخرین

حالا از وقتی که تو رفتی بغض عالم تو گلومه

تنها یکبار تو رو دیدن این تمام آرزومه

کاشکی بودی و میدیدی بعد تو چه حالی دارم

تو شبای تلخ گریه شونه هاتو کم میارم

درد بی تو زنده بودن به خدا درد کمی نیست

توی قلب خسته ی من غیر تو جای کسی نیست

 

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نوازش

 

 

 

منو حالا نوازش کن

که این فرصت نره از دست

شاید این آخرین باره که این احساس زیبا است

منو حالا نوازش کن

همین حالا که تب کردم

اگر لمسم کنی شاید به دنیای تو برگردم

هنوزم میشه عاشق بود تو باشی کار سختی نیست

بدون مرز با من باش

اگر چه دیگه وقتی نیست

نبینم این دم رفتن

تو چشمات غصه میشینه

همه اشکاتو میبوسم

میدونم قسمتم اینه

تو از چشمای من خوندی

که از این زندگی خستم

کنارت انقدر آرومم

که از مرگ هم نمیترسم

تنم سرده ولی انگار

تو دستای تو آتیشه

خودت پلکامو میبندی

و این قصه تموم میشه

 

هنوزم میشه عاشق بود

تو باشی کاره سختی نیست

بدن مرز با من باش

اگرچه دیگه وقتی نیست

نبینم این دم رفتن

تو چشمات غصه میشینه

همه اشکاتو میبوسم

میدونم قسمتم اینه

 

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

موندی تا ابد تو قلبم

 

با شکستنت شکستم

عاشقم عاشقو خستم

پای تو موندمو ساختم

دل به هیچکسی نبستم

 

نه به عشقت نه به عشقم

قسم دروغ نخوردم

بازی بردرو باختم

به تو باختم و نبردم

 

وقت گریه هات دلم رو

به شب و شعله کشیدم

حقمو دادی و رفتی

من به هیچی نرسیدم

 

خیلی سخته دل بریدن

خیلی سادست دل شکستن

سخته عاشقونه موندن

دل به هیچکسی نبستن

 

چه عذابی که امروز

تورو دارم و ندارم

موندی تا ابد تو قلبم

اما رفتی از کنارم

 

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دیدی که رسوا شد دلم

 

دیدی که رسوا شد دلم

غرق تمنا شد دلم

دیدی که رسوا شد دلم

غرق تمنا شد دلم

دیدی که من با این دل

بی آرزو عاشق شدم

با آن همه آزادگی

بر زلف او عاشق شدم

عاشق شدم

ای وای اگر صیاد من

غافل شود از یاد من

قدرم نداند

فریاد اگر از کوی خود

وز رشته ی گیسوی خود

بازم رهاند

دیدی که رسوا شد دلم

غرق تمنا شد دلم

دیدی که من با این دل

بی آرزو عاشق شدم

با آن همه آزادگی

بر زلف او عاشق شدم

عاشق شدم

ای وای اگر صیاد من

غافل شود از یاد من

قدرم نداند

فریاد اگر از کوی خود

وز رشته ی گیسوی خود

بازم رهاند

دیدی که رسوا شد دلم

غرق تمنا شد دلم

در پیش بی دردان چرا

فریاد بی حاصل کنم

گر شکوه ای دارم ز دل

با یار صاحبدل کنم

وای ز دردی که درمان ندارد

فتادم به راهی که پایان ندارد

از گل شنیدم بوی او

مستانه رفتم سوی او

تا چون غبار کوی او

در کوی جان منزل کند

وای ز دردی که درمان ندارد

فتادم به راهی که پایان ندارد

دیدی که رسوا شد دلم

غرق تمنا شد دلم

دیدی که در گرداب غم

از فتنه ی گردون رهی

افتادم و سرگشته چون

امواج دریا شد دلم

افتادم و سرگشته چون

امواج دریا شد دلم

دیدی که رسوا شد دلم

غرق تمنا شد دلم

دیدی که رسوا شد دلم

غرق تمنا شد دلم

دیدی که رسوا شد دلم

غرق تمنا شد دلم




 

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

زیبا است که ببینیم کسی میخندد
و زیباتر اینکه بدانی خودت باعث خنده اش شده ای

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد

یا باید خانه مان را عوض کنم

یا پستچی را

تو که هر روز برایم نامه می نویسی .... مگه نه ؟

 

071ccywy28g0p6enpoh.jpg

 

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

؟!


 

همیشــــ ـــ ـه از آمدن ِ نــ بر سر کلماتــــــ ـــ ـ مـی ترسیــدَم !

نـ داشتن ِ تو ...نـ بودن ِ تو ...

نـ ماندن ِ تو ...

.

.

.

کــاش اینبــار حداقل دل ِ واژه برایــــ ـــ ـم می سوختـــــ ـــ ـ

و خبــری مـی داد از

نـ رفتن ِ تـــو ..

 

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

همدم

 

کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه

خودت میدونی عادت نیست فقط دوست داشتنه محضه

کنارم هستی و باز هم بهونه هامو میگیرم

میگم وای چقدر سرده میام دستاتو میگیرم

یه وقت تنها نری جایی که از تنهایی میمیرم

از اینجا تا دم در هم بری دلشوره میگیرم

فقط تو فکر این عشقم تو فکر بودن با هم

محاله پیش من باشی برم سرگرم کاری شم

میدونم که یه وقت هایی دلت میگیره از کارم

روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوست دارم

تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری

تو هم از بس منو میخوای یه جورایی خودآزاری

کنارم هستی و انگار همین نزدیکیاست دریا

مگه موهاتو وا کردی که موجش اومده اینجا

قشنگه ردپای عشق میاد زیر چتر برف

اگه حاله منو داری می فهمی یعنی چی این حرف

میدونم که یه وقت های دلت میگیره از کارم

روزای که حواسم نیست بگم خیلی دوست دارم

تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری

تو هم از بس منو میخوای یه جورای خودآزاری

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

شب کوچه ها

    

 
 
سبو شکسته مست عشق ، در به در کوی تو ام  

  

مست می ام اما هنوز ، لب تشنه ی روی تو ام

 

ای تو که اسمت با منه ، بی تو کجا سفر کنم

 

زنده به اسم تو شدم ، نمیشه بی تو سر کنم

 

می خوام همه خبر بشن عاشق تر از من کسی نیست

 

دل سوخته اما تشنه ، عاشقتر از من کسی نیست

 

تو خلوت شب کوچه ها اسم تو رو داد میزدم

 

تا جون به تن مونده برام عشقتُ فریاد میزدم

 

شکوه بال و پر من تو را به آسمان برم

 

وقتی که تو با من باشی از همه کس عاشقترم

 

 

شاعر : شهرام دانش

 

 

 

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

 

کسی هرگز نمی داند چه سازي میزند فردا!چه میدانی تو از امروز,چه میدانم من از فردا,همین لحظه را دریاب که فردا میشویم تنها

 

 

 

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

میلاد امام سجاد علیه السلام

 

چهارمین اخترفروزان آسمان امامت و ولایت، حضرت علی بن الحسین علیه السلام معروف به سجاد، نمادی از کمالات و ارزش های انسانی، زینت بندگان پاک سیرت و پیام آور کربلا بود. ابرمردی که شاهد تلخ ترین حوادث روزگار بود، ولی چون کوهی استوار در برابر همه توفان های بلا و دشواری ها ایستادگی و در جبهه های گوناگون با آنها مبارزه کرد. امام معصومی که هدایتگری های خویش را در عصر خفقان و سیاهی، در قالب دعا و مناجات با خدا به امت اسلامی ارزانی داشت و توانست در سایه سار دانش خود، بزرگان و اندیشمندانی گران قدر را در دامان خود بپروراند.

 

 

http://delbastegan1401.mihanblog.com/post/45

 

 

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

تو هستي تو رويام تو هستي تو قلبم

 

تو هستي تو رويام  تو هستي تو قلبم
ولي رفتي و نديدي حال خرابم
توي اين دنيا توي اين عالم
زندگي بي تو برام معني نداره

همه اون عشق و محبت
حس اين دل پاك من
چرا زير سايه يك شب
 عشقمون از يادت رفت
گله دارم از تو خدايا
چرا شد عشق از ما جدا
شب و روز از دوريش بسوزم

تن من ديگه نايي نداره با زندگي كاري نداره
 من با اشك شب و و روزواسه برگشتنت  دست به دامن خدام 
ميبينم من انگار كه توي قلبت نيست احساس
نميخواي كه برگردي پيشم

 

 

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

بیا بیا
 
 
وقتی ما با هم باشیم دستا تو دست هم
میسازیم لبخند رو حتی از یه قطره اشك
بیا و بشنو تو زیبا این حرف من
میزنه قلبم واست تو هر لحظه هم
تا ابد ما با هم میمونیم بگو كه میدونی عاشقت هستم من
بیا بیا عشق من
بیا بیا میخوام بگم
بیا بیا دوست دارم
 
 


 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

از من نگذر نمیتونم چون وابستس به تو جونم

 

عاشق تر از قبلم بمون تو پیشم

دو ر از چشات هر گز اروم نمیشم

عاشق شدن خوبه اگه عشق تو باشه

تنهام نزار تا بی تو دنیام از هم نپاشه

تنهام نزار تا بی تو دنیام از هم نپاشه

از من نگذر نمیتونم

چون وابستس به تو جونم

محتاجم به نفسهاتو

اخه دور از دستات تو زندونم

……………………

هی نمیدونی چه خبرته

نمیتونم حرفامو یه نفره بگم  ،حق داری بری،من كه جای تو نیستم ،

داری فكر میكنی كه من دیگه مال تو نیستم ،

كاش میشد چشمارو بستو باز كردو به راحتی  به روزای قبل باز گشت ،

ماها كنار هم بدون هیچ دردو رنجی ، قصه ای نبودو نه جر رو بحثی ،

 

چیه

 

میخوای بهم بگی باورش سخته؟

 

كیه

 

اون كه كنار تو تا اخرش نشسته

اون كه دیونته ، مثه نفس نزدیكه به تو

،میگه با تو بودن درداشو تسكینه یه عمر

 

…………………………….

هستیم اگر باشی غرق تو میشم دور

از چشات هرگز اروم نمیشم

از غم دلم دوره اخه توی امیدم

دیگه دوریت محاله

واسط جونمو میدم

 

از من نگذر نمیتونم

چون وابستس به تو جونم

محتاجم به نفسهاتو

اخه دور از دستات تو زندونم

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

ديگه حرفام نداره رنگي واسه تو من مي دونم

ازابر چشمام مي باره بارون مي باره خوب مي دونم

ديگه باغ ارزو هام نداره از تو نشونی

دل من تنها شده بي تو نداره يه هم زبوني

اگه چشمات منو مي خواست پشت پلکات نمي موندم

ديگه اين ترانه هارو نمي ساختم نمي خوندم

بگو اخه واسه چي پيشم نمي ياي خوب من

مگه دوستم نداري منو نمي خواي خوب من

 

 

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دلخوشی

 

 

بذار دوست داشته باشم

بذار کنارت بمونم دل منو تو میشکنی

به روم نیار که مهمونم

بذار دوست داشته باشم

وقتی که بارون میباره کی ابرا رو من نباشم

از رو چشات برمیداره

بذار همونجوری که هست دلخوشیام تموم نشه

میترسم از خدافظی بهم نگو آخرشه

بذار مثه عروسکا یه گوشه تنها بشینم

فقط بدونم پیشمی تو رو از اون دور ببینم

من به هوای بودنت جون میگیرم زنده میشم

تو بی هوا میخوای بری نمیگی دیوونه میشم

بذار دوست داشته باشم

دلم خوشه کنارتم....

پاییزی و سردی باهام...

به جاش خودم بهارتم....

بذار دوست داشته باشم

بهت بگم مال منی ......

خیال کنم دوستم داری بگی که دنبال منی

چی میدونی از دل من از این خرابه بی نشون

کاشکی میشد فقط یه بار بهم بگی نرو بمون

بذار که سایه ت بمونم سیاه و سرد و بی صدا

تو رو خدا دیگه نگو باید بشیم از هم جدا

جای تو خالیه ولی من پر از خیال تو

به جون خاطراتمون تموم قلبم مال تو

 

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

ولادت حضرت ابوالفضل علیه السلام

 

چهارم شعبان، سال روز ولادت پرچم دار بزرگ کربلا، حضرت عباس بن علی علیه السلام است. عباس بن علی علیه السلام در سال 26 هجری قمری، در مدینه، دیده به جهان گشود. وی در دامان امیرالمؤمنین علی علیه السلام و مادر گرامی اش به گونه ای پرورش یافت که به مظهر غیرت، ایثار و شجاعت، بدل گشت. عباس بن علی علیه السلام در طول حیات خویش از محضر پدر و برادرانش، بیشترین بهره را برد و جامع فضایل نیکو گردید. آن بزرگوار آن چه را از محضر آن سه امام معصوم آموخته بود، در کربلا آشکار ساخت و حماسه ساز نام آور عاشورای حسینی شد

 

 

http://delbastegan1401.mihanblog.com/post/42

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

بمان

 

بمان برای من بمان دو چشمت آسمان من
ببین ترانه ی وفا نشسته بر لبان من
بیا که جز تو بی وفا ندارم آرزو به سر
سفر مکن بیا مرا به شهر آرزو ببر
بیا که با تو زنده ام امید و آرزوی من
ببین که بی تو خسته ام بیابیا به سوی من
بیا که جز تو بی وفا ندارم آرزو به سر
سفر مکن بیا مرا به شهر آرزو ببر
بمان برای من بمان امید دلنواز من
بگو به من بگو به من چرا تو خسته ای ز من
بیا که جز تو بی وفا ندارم آرزو به سر
سفر مکن بیا مرا به شهر آرزو ببر
در انتظار دیدنت به دشت غم نشسته ام
رها مکن دل مرا بیا که دل شکسته ام
بیا که جز تو بی وفا ندارم آرزو به سر
سفر مکن بیا مرا به شهر آرزو ببر

شعر از:شهریار قنبری

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دل تنها

 

تو یه لحظه تو چشای من نگاه کن

با صدای من در قلبتو وا کن

کمی آرامشو حس کن تو ترانم

واسه تو یه دنیا حس عاشقانم

دلتو به این صدای خسته بسپار

تو منو داری عزیزم منو اینبار

 

من میخونم تا تو آرامش بگیری

تو با من به سمت تنهایی نمیری

دل تنهاتو به دست گله نسپار

تو منو داری عزیزم منو اینبار

دوس دارم حس کنی تو ترانه هامی

تنها نیستی تو مثل نفس باهامی

قلبتو رها بکن تو این ترانه

فقط آرامشو حس کن عاشقانه

دوس دارم از این صدا عشقو بگیری

حس کنی رو بال ابرا داری میری

بگو آرومی بگو غمی نداری

تو منو داری عزیزم منو داری

من میخونم تا تو آرامش بگیری

تو با من به سمت تنهایی نمیری

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

ولادت امام حسین (ع)

 

میلاد گل رسول و زهرا و علی است زیـرا کـه جهــان خجسته زین نور جلی است

مــا را دگـــر از روز جـزا بیمی نیست چون بر دل ما عشق حسین ابن علی است

مـژده ای دل خــدای عشـــق رسید شـــاهــــدان را لــقـــــای عــشـــق رسیـد

 

 

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

بچه که بودم تا ده میشمردم فکر می کردم آخر همه چیز ده هست ! حالا نمیدونم آخر دوست داشتن چنده؟ ولی می خوام بگم دوستت دارم اندازه ده تایبچگیام !!
 

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دیگه دوستت ندارم ببخشید

 

سلام کسی که تو دلم درخشید

 

من دیگه دوستت ندارم ببخشید

من واسه اون کسی که دوست ندارم

نمیتونم شاخه گل بیارم

بین تو و اون روزا کلی فرقه

تو آسمونت پر رعد و برقه

نه مهربونی نه واسم می خندی

هر دری رو من میزنم میبندی

کو اون همه شعرای عاشقونه

کی بود بهم میگفت سلام بهونه

از چشم افتادی نازنینم

دوست ندارم دیگه تو رو ببینم

اگه دلت همین حالا بشکنه

بهتر از آوارگیای منه

من کسی رو میخوام که عاشق باشه

اول و آخرش شقایق باشه

من کسی رو میخوام که نیست مثه تو

پشیمونم دوست ندارم برو

پشیمونی گر چه نداره سودی

خوب شد فهمیدم بدی به زودی

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

 

 

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عید مبعث

 

 

تو اکنون شهر علم و اجتهادی / تو رب النوع شمشیر و جهادی

تو خورشیدی شدی در گوشه غار / بر نور تو شد خورشید و مه تار

بتاب و روشنی بخش جهان باش / مهین پیغمبر آخر زمان باش . . .

عید پیامبری رسول خدا مبارک

 

 

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

باور كن

 

باور كن ، صدامو باور كن
صدایی كه تلخ و خسته ست
باور كن ، قلبمو باور كن
قلبی كه كوهه اما شكسته ست
شكسته ست

باور كن ، دستامو باور كن
كه ساقهء نوازشه


باور كن ، چشم منو باور كن
كه یك قصیده خواهشه

وسوسهء عاشق شدن
التهاب لحظه هامه
حسرت فریاد كردنه
اسم كسی با صدامه

اسم تو هر اسمی كه هست
مثل غزل چه عاشقانه ست
پر وسوسه مثل سفر
مثل غربت صادقانه ست

باور كن اسممو باور كن
من فصل بارون برگم
مطرود باغ و گل و شبنم
درختم درخت خشكی
تو دست تگرگم

باور كن همیشه باور كن
كه من به عشق صادقم
باور كن حرف منو باور كن
كه من همیشه عاشقم

 



 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

زندگی زیباست اگر...

 

زندگی زیباست اگر
این مردم،دانه های دلشان پیدابود.
درمیان تاریکی،ریشه ها را میدیدند.
مثل سهراب،برای بته ی نورس مرگ،آب را معنی میکردند
غم ها را گل میکردندوپلی می زدند از خودتا صخره دوست
خوابهاشان سبک،ابرنیایش هاشان بلند،تا تراویدن راز ازلی
چه زیباست آنوقت بوته ی زیست
 
برکنیم ریشه بی شوری ودراریم مرداب را به تپش
بدویم تاته بودن.
چون جویبار، آیینه روان باشیم
باهم از پیچ و خم سبز گیاه،تا ته پنجره بالا برویم
وببینیم خدا،پشت این پنجره هاست
لای این شب بوها،پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب،روی قانون گیاه..
برویم و برویم وبیکرانی رازمزمه کنیم.
وبدانیم که خدا در همین نزدیکی هاست..
وچه زیباست آنوقت
 لمس شب،سایه روشن ها،ساقه ی سبز وجود،فرصت سبز حیات
 

                            

                                  

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

مژده بده! مژده بده!

 

مژده بده! مژده بده! یار پسندید مرا

سایه ی او گشتم و او برد به خورشید مرا

جان بلا دیده منم، گریه ی خندیده منم

یار پسندیده منم، یار پسندید مرا

کعبه منم، قبله منم، سوی من آرید نماز

کان صنم قبله نما خم شد و بوسید مرا

پرتو دیدار خوشش تافته در دیده ی من

آینه در آینه شد دیدمش و دید مرا

آینه خورشید شود پیش رخ روشن او

تا به نظر خواه و ببین ک آینه تابید مرا

گوهر گم بوده نگر تافته بر فرق فلک

گوهری خوب نظر آمد و سنجید مرا

نور چو فواره زند بوسه بر این باره زند

رشک سلیمان نگر و هیبت جمشید مرا

چون سر زلفش نکشم سر ز هوای رخ او

باش که صد صبح دمد زین شب امید مرا

پرتو بی کیف منم جان رها کرده تنم

مریم

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

«يَا بَابَ الحَوائِج،يَا مُوسَي بنِ جَعفَر(ع)»

 

شهادت مظلومانه باب الحوائج موسی ابن جعفر علیه السلام را به آقا صاحب الزمان و ولی نعمتمون

امام رضا علیه السلام و تمام شیعیان تسلیت عرض می کنم.

 

 

** مـهـدی(عج) بـیـا در گـوشـه زنـدان نظر کن **
                                             

    ** بــا دیـــده گــریــان عــیــادت از پـــدر کــن **

         

   ** بر گو به زهراء(س) مادرت، سرت سلامت **
                                            

     ** دیــدار مــوســی(ع) و تــو در روز قـیـامـت **

 

 

 

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دو تا ماهي

 

ما دو تا ماهي بوديم
توي درياي کبود
خالي از اشکاي شور
از غم بود و نبود
پولکامون رنگارنگ
روزامون خوبو قشنگ
آسمونمون يکي
خونمون يه قلوه سنگ

خنده مون موجارو تا ابرا ميبرد
وقتي دلگير بودم اون غصه مي خورد
توراي ماهيگيرا وا نميشد
عاشقي تو دريا تنها نميشد
خوابمون مثل صدف
پر مرواريد نور
پر شد اين قصه ما
توي درياهاي دور

هميشه توک ميزديم
به حباباي درشت
تا که مرغ ماهي خوار
اومدو جفتمو کشت
دلش آتيش بگيره
دل اون خونه خراب
ديگه نوبت منه
سايه اش افتاده رو آب

بعد ما نوبت جفتاي ديگست
روز مرگ زشت دلهاي ديگست
اي خدا کاري نکن يادش بره
که يه ماهي اين پايين منتظره
نمي خوام تنها باشم
ماهيه دريا باشم
دوست دارم که بعد از اين
توي قصه ها باشم
نمي خوام تنها باشم
ماهيه دريا باشم
دوست دارم که بعد از اين
توي قصه ها باشم

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

سنجاقک

 

گاه یک سنجاقک

به تو دل میبندد

و تو هر روز سحر

می نشینی لب حوض

تا بیاید از راه

از خم پیچك نیلوفرها...

روی موهای سرت بنشیند

یا كه از قطره آب كف دستت بخورد

گاه یك سنجاقك

همه معنی یك زندگی است...
 

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا


 

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا كه من افتاده ام از پاچرا
 نوشدارویی و
بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل  این
زودتر میخواستی حالا چرا
عمر مارا مهلت امروز و فردای تو نیست
من كه يك امروز مهمان توام فردا چرا
نازنينا ما به ناز تو
جوانی داده ايم
ديگر اكنون با جوانان
ناز كن با ما چرا
وه كه با اين عمر های كوته بی اعتبار
اينهمه غافل شدن از چون منی شيدا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پريشان مي كند
 در شگفتم من
نمی پاشد ز هم دنيا چرا
شهريارا بي حبيب خود نمی كردی سفر
راه عشق است اين يكی بي مونس و تنها چرا
 

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

مطلب ارسالی از نگار

 

نه میشه باورت کنم نه میشه از تو رد بشم

نه میشه خوب من بشی نه میشه باتو بد بشم

نه دل دارم که بشکنی نه جون دارم فدات کنم

نه پای موندن منی نه میتونم رهات

کنم

نه میتونه تو خلوتش دلم صدا کنه تورو

نه میتونم بگم بمون نه میتونم بگم برو

کجا برم که عطر تو نپیچه توی لحظه هام

قصه مو از کجا بگم که پا نگیری تو صدام...
 

 

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عادت

 

تازه عادت کرده بودم
که توو تنهایی بمونم
ولی وقتی تو رو دیدم
دیگه گفتم نمیتونم

تازه عادت کرده بودم
که باشم تنهای تنها
تا که دیدمت دلم گفت
تویی اون عشق توو رویا

تازه عادت کرده بودم

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

I & YOU

 

How can you "SM_LE" Without "I"?
How can you be "F_NE" without "I"?
How can you "W_SH" Without "I"?
How can you be "FR_END" without"I"?
"I" am very important!
But this 'I' can never achieve S_CCESS without 'U'
and that makes 'you' more important than 'I'."

 

نویسنده: Shima ׀ تاریخ: برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درباره وبلاگ

دنیایم را میدهم برای لبخندت, هراسی نیست. شاد که باشی دوباره دنیا از ان من است...


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , fireflies.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM