عاقبت باید رفت
عاقبت باید گفت
با لبی شاد و دلی غرفه به خون
كه خداحافظ تو . . .
گر چه تلخ است ولی باید این جام محبت شكست
گرچه تلخ است ولی باید این رشته الفت بگسست
باید از كوی تو رفت
دانم از داغ دلم بی خبری
و ندانی كه كدام جام شكست
كه كدام رشته گسست
گرچه تلخ است پس از رفتن تو
خو نمودن به غم و تنهایی
عاقبت باید رفت
عاقبت باید گفت
با لبی شاد و دلی غرقه به خون
كه خداحافظ تو . . .
نظرات شما عزیزان:
negar 
ساعت18:15---12 خرداد 1390
مي خواهي بروي؟ خب برو...
انتظار مرا وحشتي نيست و شب هاي بي قراري را پاياني نخواهد بود.
برو ... براي چه ايستاده اي؟
به مرگ كدام احساس لبخند ميزني؟
برو ترديد نكن.نفس هاي آخر است.
نترس و برو ...
احساسم اگر نميرد...بي شك بقيه ي روزهاي بودنش را بر روي صندلي چرخدار بي تفاوتي خواهد نشست...
برو احساس بي حركت و ناتوان تهديدي برايت نخواهد بود.
راحت برو.مسافري انتظارت را مي كشد.
طفلك چه ميداند روحش سلاخي خواهد شد...
فقط برو...
|